عشق
در پی آن نگاه های بلـــــــــند حسرتی ماند و آه های بلــــــــند
 
 
یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : پریسا


کودکی گرسنه و بيمار گوشه ي قهوه خانه اي مي خفت راديو باز بود

 

و گوينده از مضرات پرخوري مي گفت .

 

 

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز

بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...

من می گریستم به اینکه حتی او هم

محبت مرا از سادگی ام می پندارد...

 

 

 

یاد دارم در غروبی سرد سرد

 

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

 

داد می زد : کهنه قالی می خرم

 

دسته دوم جنس عالی می خرم

 

کاسه و ظرف سفالی می خرم

 

گر نداری کوزه خالی می خرم

 

اشک در چشمان بابا حلقه بست

 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

 

اول ماه است و نان در سفره نیست

 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

 

بوی نان تازه هوشش برده بود

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خرید...؟



یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 21:59 ::  نويسنده : پریسا

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
.
.
.
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …
.
.
.
یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو میگه از تو میخونه
واسه تو می نویسه
اما تو نیستی تو نمیشنوی
و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش …خسته شده خدایا ….
فقط تو میتونی به دادش برسی
بیا و بمون کنارم واسه همیشه… نگو  نمیشه …
.
.
.
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست
این نگاه را برایت آرزو میکنم …
.
.
.
می نویسم: ” د ی د ا ر”
تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار
.

 

ده (۱۰) اس ام اس جدید در ادامــــه مطلب

 


.
.
زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند
و باز هم دوستم دارد….
.
.
.
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه میشد من
اگر خانه بنا می کردم …
.
.
.
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد…
من تو را در قلبم دارم
نه در دنیا …
.
.
.
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
.
.
.
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
.
.
.
خیال بوسه ای که اینجا
جا گذاشتی اش ،
بر لبانم سنگینی می کند …
به خاک می افتم در مقابلت
فکر می کنی چیز دیگری هم
برای باختن دارم هنوز ؟
.
.
.
هر شعر
گریز از یک گناه بود
هر فریاد
گریز
از یک درد
و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق
افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی…!
.
.
.
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است
« همیشه با تو »
.
.
.
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…
.
.
.
اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری
هیچ صدایی نخواهی شنید …
قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو نداره !




سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : پریسا

 

کجایی ؟ یک کلمه نیست، خیلی معنی دارد گاهی …
کجایی یعنی چرا سراغم نمی یایی ؟
چی کار میکنی ؟
چرا نیستی ؟
دلم تنگ شده
دوستت دارم .. !!


دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!
.

دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ، تنگ روزهای ندانستن …
تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی …
دلم تنگ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها …
دلم تنگ است ،  تنگ تنگ . . .
.

و اینک باران …
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند!
و چشمانم را نوازش می دهد…
تا شاید از لحظه های دلتنگی ام گذر کنی!
.


شبی باران,شبی آتش
شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم
شبی با مرگ میجنگم
تو آتش میشوی بر خرمن تنهای احساسم
تو را در هر نفس میبویم
اما
.
.
باز دلتنگم

کلافه شدن یعنی : دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله ی کسی را نداشته باشی که هست !
 
 


جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : پریسا

من و تــــــــو

برای رسیدن به هم

هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!





چقــدر باید بگذرد؟؟

تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.

تنـــم نلــرزد…..

بغضــم نگیــرد…..

 


نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!

 

 

نه اسمـــــــــــش عشق است

 

 

 

 

نه علاقـــــــــــــه

 

 

 

 

نه حتـــــــــــی عادت

خـــریـــت محــــــــــــض است دلتنگ کســـــــــی باشی که دلش با تو نیســـت !!

 

خدایا !

من تورا می خواهم

در میان همهمه ی تشویش ها

بارالها !

یاری ام ده ...

که خسته و ناتوان شده ام

پشتیبانی ام کن که تنهای تنها شده ام

دلواپسی هایم را به تو می سپارم

چرا که می دانم تنهاترین دلسپرده ای

دلبندت را تنها مگذار ... گم می شود

 

 

دیدگانم بارانی است ، درست مثل روزی که تنهاییم را باور کردم.

صدایم لرزان و قلبم تنهاست ، درست مثل روزی که در سکوت فریاد زدم :
دوستت دارم.

هربار در سکوت فریاد کشیدم تنهاییم را به سراغ قلب من آمدی و گفتی:

تنها خداست! تو که بنده ی آنی تنها نیستی.

آنگاه دریافتم تو را دارم، برای تو حرف می زنم و نام تو را برزبان می آورم:

فــــــــــــــــــــقـــــــــــــــــــــــــط  خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا



جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : پریسا

 

زندگی یعنی بخند هر چند که غمگینی

ببخش هر چند که مسکینی

فراموش کن هر چند که دلگیری

عشق بورز حتی با دیدنِ بی مهری

مایوس نشو حتی در اوج ناامیدی

زندگی یعنی همین تضادهایی که بارها به چشم دیدی….

پ.ن. خوندن این یک جمله باعث شد این پست رو بزارم:

«خندیدن یک نیایش است ، اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی»



جمعه 13 مهر 1391برچسب:, :: 23:47 ::  نويسنده : پریسا

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...!
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد...
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...


مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن
نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست
بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...


آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،
زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


مرغ عشق
فخر فروشی مکن ...
معشوق تو نیز به لطف قفس است که وفادار مانده ... !

دلمان که میگیرد تاوان لحظاتی است که دل میبندیم


دوستان دروغین مثل سایه هستند در آفتاب پا به پای ما می آیند اما با رسیدن به تاریکی ترک مان می کنند


آموخته ام کــه
اگــر کـسـی از مــن یـادی نکرد ، یـادش کنم
شــایــد او تـنـهـاتــر از مـن بـاشــد ...


چایی ‌ام ،با حضورت
شیرین
خاطراتم،با یادت
تلخ
 می شوند


اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم كافیست...

 

ماه | ZibaNevis.MihanBlog.Com

به روزها دل مبند، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند،
با شب بمان ...
شب گر چه تاریک است لیکن همیشه یکرنگ است ...


آنــکــس کـه پــای تـیـرک چــوبـی آب مـیـریـزد
دیــوانــه نـیـسـت
بـاغـبـانـیـسـت امـیـدوار ..


مرهم زخم های كهنه ام .. كنج لبان توست !.. بوسه نمی خواهم !.. سخنی بگو …

 



دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 22:25 ::  نويسنده : پریسا

گفتم: خدایا ازهمه دلگیرم
گفت حتی ازمن ؟
گفتم خدایا دلم را ربودند
گفت پیش ازمن؟
گفتم خدایا چقدر تو دوری
گفت تو یامن؟
گفتم خدایا تنهاترینم
گفت پس من؟
گفتم خدایا کمک خواستم
گفت ازغیرمن؟
گفتم خدایا دوستت دارم
گفت بیش ازمن؟
گفتم خدایا اینقدر نگو من    
گفت من توام  تو من



دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 22:23 ::  نويسنده : پریسا



دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : پریسا

http://groups.yahoo.com/group/salijoon-groups

 

دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!

 

من به پایان دلتنگی می اندیشم ؛
آن نهایتـی که…
تـو را بـرای همیشه خواهم داشت …

 

قلبم فدای عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یه لحظه دیدنش به جان میخرم

 

با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را

 

اگر دلت گرفت سکوت کن !
این روزها هیچ کس معنای دلتنگی رانمی داند . . .

 

اسمش نه عشق است نه علاقه نه حتی عادت !
حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش باتو نیست . . .

 

دلتنگی یعنی : روبروی دریا ایستاده باشی اما خاطره ی یه خیابون خفه ات کنه !

 

حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت

 

چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

 

خدایـــــــــــــا . . .
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟ !

 

امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم …

 

انسان ، حرفیست
زده می شود
خوانده می شود
ترانه می شود ، به یاد می ماند …
گاهی
ناله ایست
تنها
خاک خوب می فهمدش ….
.

 



سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 22:12 ::  نويسنده : پریسا

خواهان کــسی باش کــه خواهان تو باشد

دوستت دارم

 


يه عاشق غمگين ... در حسرت شبهاي بي ستاره ام !


سخت دلتنگم ...

سخت بي قرارو بي تابم ...!

كجاست شانه هاي گرم و مهربانت تا گريه كنم ؟!!!

كجاست آن لبخند هاي عا شقا نه ات ...

تا باز هم ديوانه شوم ؟!!!

آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که...

نمي توانم در هيچ چشم ديگري نگا ه كنم ...!!!

آنقدر بيقرارم كه ...

هيچ اتفاقي دل غمگينم را شاد نمي كند ...


 

من و تنهایی             

 

 

     و یک شمع روشن

 

                   خدایا

                              نکند بادی

                                               بیاید
          
    

                                  

 

ن

آدمای دور و ورم زیادن، نشده با یکی حرف بزنم و دوستم نشه .واسه همه هم تو دوستی سنگ تموم گذاشتم  ....اما خب در اصل تنهام.. همیشه فکر میکردم تنهایی نصیب من یکی نمیشه... اما حالا میفهمم که این یه فکر بیهوده ی من بوده آخه من الان تنهاترین تنهای روی زمینم... خب اما تنهایی خیلی بهتر از بازیچه دادن و بازیچه خوردن است.. خیلی بهتر از پشت سر مردم حرف زدن است... خیلی خیلی بهتر از بودن در کنار آدمای نامرد و کسانیه که بویی از محبت نبرده اند، است......

من یاد گرفته ام عروسک نشم که بازی بخورم فرق من و یه عروسک عقلمونه، فکر کردنمونه احساساتمونه و.........

 

 

اين روزا يادم رفته كه نيستي و ايني كه همراهمه عكسِ تواِ

هر چي كه بهش مي گم نه نمي گه ، چقده عكسِ تو بر عكس تواِ


چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وز کالبدم خشت سر خم سازید
در حيرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه ي زنده کش مرده پرست
تا هست مي کّشندش به خاري به جفا
تا مُرد مي برندش به عزت سر دست

 



شنبه 1 مهر 1391برچسب:, :: 14:41 ::  نويسنده : پریسا

کاش میدانستی
لحظه هایم
بی تو تنهاست....

 

 

میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟
انکارش ...

 

 

گـل یا پــوچ؟
دستت را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانت برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..



درباره وبلاگ


عمیق ترین حادثه در زندگی مردن نیست: بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند وتو از ان رسم محبت بیاموزی...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس nafaseeshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 210
بازدید کل : 46271
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Iconha