عشق
در پی آن نگاه های بلـــــــــند حسرتی ماند و آه های بلــــــــند
 
 
جمعه 17 آذر 1391برچسب:, :: 23:21 ::  نويسنده : پریسا

در وفا هیچ کس استاد نیست ، ولی


در بی وفائی همه استادن



چطوری استاد !؟
 
 
 
 
 
دلم می گیرد از هر چه هست

دلتنگ می شوم به هر چه نیست

چه خوب می شد

نبود هر چه هست

بود هر چه نیست

دلتنگی هایم را جایی،جا گذاشته ام

کجا نمی دانم؟

فقط دلم دل دل می کند...خسته ست و افسرده

این روزها...بی خیال...

فقط سرم درد می کند...خسته ست و افسرده

تب می کند نگاه...می سوزد این دلم

قلبم چه بی کس است

دنیا...

همین بس است...



جمعه 17 آذر 1391برچسب:, :: 23:0 ::  نويسنده : پریسا

 

خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم...

تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم...

تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم...

تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم...

تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟....

 

 

بايد بدجنس باشي..!! تا عاشقت باشن……!! بايد خيانت كني………!! ………. تا ديوونه ات باشن…!! بايد دروغ بگي……………!!……..تا هميشه تو فكرت باشن…!! بايد هي رنگ عوض كني……!!…………..تا دوسِت داشته باشن…!! اگه ساده اي …!!…اگه باوفايي…!!….اگه يك رنگي…!!………هميشه تنهايي

 

واسه پر کشیدن من خواستی آسمون نباشی
حالا پر پر می زنم تا همیشه آسوده باشی
دیگه نه غروب پائیز رو تن لخت خیابون
نه به یاد تو نشستن زیر قطره های بارون
واسه من فرقی نداره وقتی آخرش همینه
وقتی دلتنگی این خاک توی لحظه هام می شینه
تو میری شاید که فردا رنگ بهتری بیاره
ابر دلگیر گذشته آخرش یه روز بباره
ولی من می مونم اینجا با دلی که دیگه تنگه
می دونم هر جا که باشم آسمون همین یه رنگ

 

 

مگه قول نداده بودی...



اشکایی که بی هوا رو گونه هام میریزه
قلبی که از همه ی خاطره هات لبریزه
دلی که می خواد بمونه ، تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره
بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده
آخه دنیای تو ، دنیای دلای سنگیِ
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیِ
مثل تنهایی میمونه با تو همسفر شدن
توی شهر عاشقی بیخودی دربدر شدن
حال و روزمو ببین ، تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت!

 

 

من پذيرفتم شكست خويش را

پندهای عقل دور انديش را

من پذيرفتم كه عشق افسانه است

اين دل درد آشنا ديوانه است

ميروم شايد فراموشت كنم

با فراموشي هم آغوشت كنم

ميروم از رفتن من شاد باش

از عذاب ديدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتر از من ميروی

آرزو دارم ولي عاشق شوی

آرزو دارم بفهمي درد را

تلخي برخوردهای سرد را !



سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 12:35 ::  نويسنده : پریسا
 

سکوت که میکنی ،

جهانی پیش چشمان من تیره می شود

میترسم !

اضطراب در بر می گیردم

اشتباهم را ببخش و باز سخن بگو

تا دیگر نترسم

تا به آستانه تخیل های در خواب رفته ام باز گردم...

 

 

 

 

کاری با شتاب لحظه ها نداشته باش !

من در عمق زمان صدایی را می شنوم که می گوید :

هرگز برای شروع دیر نیست...

 

چه فایده دارد که بنویسی اما نخوانند ؟!

چه فایده دارد که بگویی اما نفهمند ؟!

چه فایده دارد که باشی اما نخواهند ؟!....

 



مهم نیست این در

به کدام پاشنه می چرخد

مهم تویی

که نمی ایی. نمی روی...



حیف که خدا

طعمش را نچشید

و گر نه

لب هایت باید

از میوه های بهشتی 

...

می شد ...

 

 

 

هر نتی که از عشق بگوید

 زیباست

حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد

یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست

 

 

دست خودم نیست

بوی تو که میرسد به مشامم

تمام شهر را

هوای تو به سرم میزند

روزهای که تو نیستی

چقدر نفسم تنگ میشود

 

 

کسانی هستند كه ناخودآگاه از خودمان می رنجانیم !
مثل ساعت هایی كه صبح دلسوزانه زنگ می زنند ؛
و ما در میان خواب وبیداری بر سرشان می كوبیم ،
بعد می فهمیم كه خیلی دیر شده ... !!!

 

هــر آدمـی کــه مـــیـرود ،
یــک روز ..
یــک جـایـی ..
بــه یـک هــوایــی ..
بـــرمیـــگـردد !
همــیشه یـک چـــیـزی ، بـــرای ِ جــامــانــدن هــست !
...
حتّــی ؛
.
.
یــک خـــاطـــره!
 
 
 

 



سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 12:32 ::  نويسنده : پریسا

آخر دنیا کجاست؟

آدمک آخردنیاست بخند

آدمک مرگ همین جاست بخند

دست  خطی که توراعاشق کرد

شوخی کاغذی ماست بخند

آدمک خر نشوی گریه کنی

آن خدای که بزرگ است  تنهاست بخند

 

 

بزرگی خدا وتنها بودنش یک حقیقت آشکار است

او با آنکه تنهاست اما همواره به یاد ماست نگران ماست

و پیوسته ما را از ارتکاب به کناه باز میدارد اما افسوس

ماها بعضی مواقع آنقدر غرق در ظواهر دنیوی میشم که

وجودش را حس نمی کنیم و فقط مواقع سختی است که طلب

کمک میکنیم.



سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 12:29 ::  نويسنده : پریسا

 

معما؟

 مردی  زنی را بوسید از او پرسیدند چه نسبتی با او داری؟

گفت:مادر شوهر این زن با مادر زن من مادر و دخترند.

مرد با زن چه نسبتی داره؟

خواهشا اگه جواب دادین در موردش توضیح هم بدین////

 

 

 


سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, :: 15:17 ::  نويسنده : پریسا
قوم مرده پرست بی خبر از همدگر آسوده خوابیدن چه سود برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود زنده را باید به فریادش رسید ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود زنده را تا زنده است قدرش بدان ورنه بر سنگ مزارش کوه گل چیدن چه سود زنده را در زندگی دستش بگیر ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود با محبت دست پیران را ببوس ورنه بر روی مزارش تاج گل چیدن چه سود یک شبی با زنده ها غمخوار باش ورنه بر روی مزارش زار نالیدن چه سود تا زمانی زند ه ایم بیگانه ایم در عزا ها روی همدیگر بوسیدن چه سود گرتوانی زنده ای را شاد کن در عزا عطر وگلاب ناب پاشیدن چه سود از برای سالمندان یک گل خوشبو ببر تاج گلها در کنار همدگر چیدن چه سود گرنرفتی خانه اش تا زنده بود خانه ی صاحب عزا شبها بیاسودن چه سود گر نپرسی حال من تا زنده ام وقت مرگم گریه زاری ونالیدن چه سود سالها عید آمد ورفت ونکردی یاد من جای خالی مرا در خانه ام دیدن چه سود گر نکردی یاد من تا زنده ام سنگ مرر روی قبر مرده ها چیدن چه سود

یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 22:22 ::  نويسنده : پریسا


کودکی گرسنه و بيمار گوشه ي قهوه خانه اي مي خفت راديو باز بود

 

و گوينده از مضرات پرخوري مي گفت .

 

 

گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز

بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...

من می گریستم به اینکه حتی او هم

محبت مرا از سادگی ام می پندارد...

 

 

 

یاد دارم در غروبی سرد سرد

 

می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد

 

داد می زد : کهنه قالی می خرم

 

دسته دوم جنس عالی می خرم

 

کاسه و ظرف سفالی می خرم

 

گر نداری کوزه خالی می خرم

 

اشک در چشمان بابا حلقه بست

 

عاقبت آهی کشید بغضش شکست

 

اول ماه است و نان در سفره نیست

 

ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟

 

بوی نان تازه هوشش برده بود

 

اتفاقا مادرم هم روزه بود

 

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت اقا سفره خالی می خرید...؟



یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 21:59 ::  نويسنده : پریسا

از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
.
.
.
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …
.
.
.
یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو میگه از تو میخونه
واسه تو می نویسه
اما تو نیستی تو نمیشنوی
و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش …خسته شده خدایا ….
فقط تو میتونی به دادش برسی
بیا و بمون کنارم واسه همیشه… نگو  نمیشه …
.
.
.
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست
این نگاه را برایت آرزو میکنم …
.
.
.
می نویسم: ” د ی د ا ر”
تو اگر بی من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار
.

 

ده (۱۰) اس ام اس جدید در ادامــــه مطلب

 


.
.
زیباترین ستایش ها نثار کسی که کاستی ها و لغزش هایم را میداند
و باز هم دوستم دارد….
.
.
.
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه میشد من
اگر خانه بنا می کردم …
.
.
.
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد…
من تو را در قلبم دارم
نه در دنیا …
.
.
.
دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
در انحصار قطره های اشک نبینم
دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
همیشه از حرارت عشق گرم باشد
من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
.
.
.
لمس کن کلماتی را
که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست…
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد…
لمس کن نوشته هایی را
که لمس ناشدنیست و عریان…
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را
که خیس اشک است و پر شیار…
لمس کن لحظه هایم را…
تویی که می دانی من چگونه
عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن…
همیشه عاشقت میمانم
دوستت دارم ای بهترین بهانه ام
.
.
.
خیال بوسه ای که اینجا
جا گذاشتی اش ،
بر لبانم سنگینی می کند …
به خاک می افتم در مقابلت
فکر می کنی چیز دیگری هم
برای باختن دارم هنوز ؟
.
.
.
هر شعر
گریز از یک گناه بود
هر فریاد
گریز
از یک درد
و هر عشق
گریز از یک تنهایی عمیق
افسوس که تو
هیچ گریزگاهی نداشتی…!
.
.
.
با تو بوده ام ، همیشه و در همه جا
با تو نفس کشیده ام ، با چشمان تو دیده ام
مرا از تو گریزی نیست
چنانکه جسم را از روح و زمین را از آسمان و درخت را از آفتاب
تو دلیل من برای حیات بودی و هستی
و چنان با این دلیل زیسته ام که باور کرده ام
علت بودن من تو هستی
پاسخ من به آغاز و پایان زندگی این است
« همیشه با تو »
.
.
.
به تو که فکر می کنم
بی اختیار
به حماقت خود لبخند می زنم
سیاه لشکری بودم
در عشق تو
و فکر می کردم بازیگر نقش اولم …
افسوس…
.
.
.
اگر سرت رو روی سینه ام بگذاری
هیچ صدایی نخواهی شنید …
قلبِ من طاقت این همه خوشبختی رو نداره !




سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:, :: 17:35 ::  نويسنده : پریسا

 

کجایی ؟ یک کلمه نیست، خیلی معنی دارد گاهی …
کجایی یعنی چرا سراغم نمی یایی ؟
چی کار میکنی ؟
چرا نیستی ؟
دلم تنگ شده
دوستت دارم .. !!


دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!
.

دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ، تنگ روزهای ندانستن …
تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ، تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی …
دلم تنگ ثانیه ای از آن ساعتها خاموشی است همراه با عزیزترین همدردها …
دلم تنگ است ،  تنگ تنگ . . .
.

و اینک باران …
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند!
و چشمانم را نوازش می دهد…
تا شاید از لحظه های دلتنگی ام گذر کنی!
.


شبی باران,شبی آتش
شبی آیینه و سنگم
شبی از زندگی سیرم
شبی با مرگ میجنگم
تو آتش میشوی بر خرمن تنهای احساسم
تو را در هر نفس میبویم
اما
.
.
باز دلتنگم

کلافه شدن یعنی : دلتنگ کسی باشی که نیست و حوصله ی کسی را نداشته باشی که هست !
 
 


جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : پریسا

من و تــــــــو

برای رسیدن به هم

هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه ...!!!





چقــدر باید بگذرد؟؟

تا مـن

در مـرور خـاطراتم

وقتی از کنار تــو رد می شوم.

تنـــم نلــرزد…..

بغضــم نگیــرد…..

 


نقــّـــــــــاشِ خــــوبی نــــبودم...

اما

ایـــــــــــــن روزها...

به لطـــــــــــفِ تــــــــــو...

انـــتظــــــار را دیـــــــــــدنی میکـــــِـــــــشـَـم....!!!!

 

 

نه اسمـــــــــــش عشق است

 

 

 

 

نه علاقـــــــــــــه

 

 

 

 

نه حتـــــــــــی عادت

خـــریـــت محــــــــــــض است دلتنگ کســـــــــی باشی که دلش با تو نیســـت !!

 

خدایا !

من تورا می خواهم

در میان همهمه ی تشویش ها

بارالها !

یاری ام ده ...

که خسته و ناتوان شده ام

پشتیبانی ام کن که تنهای تنها شده ام

دلواپسی هایم را به تو می سپارم

چرا که می دانم تنهاترین دلسپرده ای

دلبندت را تنها مگذار ... گم می شود

 

 

دیدگانم بارانی است ، درست مثل روزی که تنهاییم را باور کردم.

صدایم لرزان و قلبم تنهاست ، درست مثل روزی که در سکوت فریاد زدم :
دوستت دارم.

هربار در سکوت فریاد کشیدم تنهاییم را به سراغ قلب من آمدی و گفتی:

تنها خداست! تو که بنده ی آنی تنها نیستی.

آنگاه دریافتم تو را دارم، برای تو حرف می زنم و نام تو را برزبان می آورم:

فــــــــــــــــــــقـــــــــــــــــــــــــط  خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا



جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 1:2 ::  نويسنده : پریسا

 

زندگی یعنی بخند هر چند که غمگینی

ببخش هر چند که مسکینی

فراموش کن هر چند که دلگیری

عشق بورز حتی با دیدنِ بی مهری

مایوس نشو حتی در اوج ناامیدی

زندگی یعنی همین تضادهایی که بارها به چشم دیدی….

پ.ن. خوندن این یک جمله باعث شد این پست رو بزارم:

«خندیدن یک نیایش است ، اگر بتوانی بخندی،آموخته ای که چگونه نیایش کنی»



جمعه 13 مهر 1391برچسب:, :: 23:47 ::  نويسنده : پریسا

در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش...!
وقتی او را به هوا می اندازی، می خندد...
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت...


مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن
نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست
بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...


آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،
زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.


مرغ عشق
فخر فروشی مکن ...
معشوق تو نیز به لطف قفس است که وفادار مانده ... !

دلمان که میگیرد تاوان لحظاتی است که دل میبندیم


دوستان دروغین مثل سایه هستند در آفتاب پا به پای ما می آیند اما با رسیدن به تاریکی ترک مان می کنند


آموخته ام کــه
اگــر کـسـی از مــن یـادی نکرد ، یـادش کنم
شــایــد او تـنـهـاتــر از مـن بـاشــد ...


چایی ‌ام ،با حضورت
شیرین
خاطراتم،با یادت
تلخ
 می شوند


اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم كافیست...

 

ماه | ZibaNevis.MihanBlog.Com

به روزها دل مبند، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند،
با شب بمان ...
شب گر چه تاریک است لیکن همیشه یکرنگ است ...


آنــکــس کـه پــای تـیـرک چــوبـی آب مـیـریـزد
دیــوانــه نـیـسـت
بـاغـبـانـیـسـت امـیـدوار ..


مرهم زخم های كهنه ام .. كنج لبان توست !.. بوسه نمی خواهم !.. سخنی بگو …

 



دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 22:25 ::  نويسنده : پریسا

گفتم: خدایا ازهمه دلگیرم
گفت حتی ازمن ؟
گفتم خدایا دلم را ربودند
گفت پیش ازمن؟
گفتم خدایا چقدر تو دوری
گفت تو یامن؟
گفتم خدایا تنهاترینم
گفت پس من؟
گفتم خدایا کمک خواستم
گفت ازغیرمن؟
گفتم خدایا دوستت دارم
گفت بیش ازمن؟
گفتم خدایا اینقدر نگو من    
گفت من توام  تو من



دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 22:23 ::  نويسنده : پریسا



دو شنبه 10 مهر 1391برچسب:, :: 21:49 ::  نويسنده : پریسا

http://groups.yahoo.com/group/salijoon-groups

 

دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!

 

من به پایان دلتنگی می اندیشم ؛
آن نهایتـی که…
تـو را بـرای همیشه خواهم داشت …

 

قلبم فدای عزیزی که دنیایی از دلتنگی را به امید یه لحظه دیدنش به جان میخرم

 

با نگاهی هرس کن علف های هرز دلتنگی ام را

 

اگر دلت گرفت سکوت کن !
این روزها هیچ کس معنای دلتنگی رانمی داند . . .

 

اسمش نه عشق است نه علاقه نه حتی عادت !
حماقت محض است دلتنگ کسی باشی که دلش باتو نیست . . .

 

دلتنگی یعنی : روبروی دریا ایستاده باشی اما خاطره ی یه خیابون خفه ات کنه !

 

حرارت لازم نیست ، گاهی از سردی نگاهت میتوان آتش گرفت

 

چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

 

خدایـــــــــــــا . . .
چرا تا زنده ایم
روانمان را شـــــــــاد نمی کنی ؟ !
همیکنه مردیم . . .
شادروانمان می کنی ؟ !

 

امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم …

 

انسان ، حرفیست
زده می شود
خوانده می شود
ترانه می شود ، به یاد می ماند …
گاهی
ناله ایست
تنها
خاک خوب می فهمدش ….
.

 



سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:, :: 22:12 ::  نويسنده : پریسا

خواهان کــسی باش کــه خواهان تو باشد

دوستت دارم

 


يه عاشق غمگين ... در حسرت شبهاي بي ستاره ام !


سخت دلتنگم ...

سخت بي قرارو بي تابم ...!

كجاست شانه هاي گرم و مهربانت تا گريه كنم ؟!!!

كجاست آن لبخند هاي عا شقا نه ات ...

تا باز هم ديوانه شوم ؟!!!

آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که...

نمي توانم در هيچ چشم ديگري نگا ه كنم ...!!!

آنقدر بيقرارم كه ...

هيچ اتفاقي دل غمگينم را شاد نمي كند ...


 

من و تنهایی             

 

 

     و یک شمع روشن

 

                   خدایا

                              نکند بادی

                                               بیاید
          
    

                                  

 

ن

آدمای دور و ورم زیادن، نشده با یکی حرف بزنم و دوستم نشه .واسه همه هم تو دوستی سنگ تموم گذاشتم  ....اما خب در اصل تنهام.. همیشه فکر میکردم تنهایی نصیب من یکی نمیشه... اما حالا میفهمم که این یه فکر بیهوده ی من بوده آخه من الان تنهاترین تنهای روی زمینم... خب اما تنهایی خیلی بهتر از بازیچه دادن و بازیچه خوردن است.. خیلی بهتر از پشت سر مردم حرف زدن است... خیلی خیلی بهتر از بودن در کنار آدمای نامرد و کسانیه که بویی از محبت نبرده اند، است......

من یاد گرفته ام عروسک نشم که بازی بخورم فرق من و یه عروسک عقلمونه، فکر کردنمونه احساساتمونه و.........

 

 

اين روزا يادم رفته كه نيستي و ايني كه همراهمه عكسِ تواِ

هر چي كه بهش مي گم نه نمي گه ، چقده عكسِ تو بر عكس تواِ


چون مرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وز کالبدم خشت سر خم سازید
در حيرتم از مرام اين مردم پست
اين طايفه ي زنده کش مرده پرست
تا هست مي کّشندش به خاري به جفا
تا مُرد مي برندش به عزت سر دست

 



شنبه 1 مهر 1391برچسب:, :: 14:41 ::  نويسنده : پریسا

کاش میدانستی
لحظه هایم
بی تو تنهاست....

 

 

میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟
انکارش ...

 

 

گـل یا پــوچ؟
دستت را باز نکن، حســم را تباه مکــن
بگذار فقط تصــــــور کنم ..
که در دستانت برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..



شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, :: 22:51 ::  نويسنده : پریسا

 

روزی دو قورباغه در مسیر خودشون به ته چاه عمیقی که در زیر شاخه و برگ ها پنهان بود سقوط کردند.

دوستانشون دور چاه حلقه زده بودند و هر کدوم نظری می دادند.

 

 

یکی می گفت: از ته چاه به این عمیقی هرگز بیرون نمی آیید!

دومی می گفت: خیلی بعیده که بتونید بدون اینکه دوباره بیفتید به دیواره ی به این بلندی چنگ بزنید و بیرون بیایید.

 

 

با این وجود هر کدوم از دو قورباغه خودشون رو به دیواره های چاه می زدند و سعی می کردند خودشون رو نجات بدند.

 

 

قورباغه ی اول بعد از چند بار تلاش برای بالا کشیدن خودش و دوباره سقوط کردن، به این نتیجه رسید که دوستانش راست می گن، شکست رو پذیرفت و آرام  بی جان و ناامید به ته چاه افتاد.

 

 

اما قورباغه ی دوم، علی رغم همه ی این حرف ها به تلاش خودش ادامه داد و خودش رو به دیواره های چاه زد ،افتاد و باز بلند شد.اونقدر تلاش کرد تا بالاخره موفق شد به لبه ی چاه برسه و خودش رو نجات بده.

 

 

دوستانش با شگفتی از او پرسیدند: چه کاری باعث شد موفق بشه که قورباغه ی دیگه اون رو انجام نداده بود؟

اما او صدای اونها رو نمی شنید.

 

قورباغه ی دوم ناشنوا بود.



سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, :: 8:5 ::  نويسنده : پریسا
خاطرات را باید سطل سطل . . .
ازچاه زندگی بیرون کشید . . . !
خاطرات نه سر دارند و نه ته . . .
بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .
میرسند . . .
... ... گاهی وسط یک فکر . . . !
گاهی وسط یک خیابان . . . !
سردت می کنند . . . داغت میکنند . . . !
رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . . !!!
خاطرات تمام نمی شوند . . .
تمامت می کنند!
************************************
خلاء
در فضا نیست
در آغوش من است
که خالی شده از تو

***************************

اگر نسیمی شانه هایت را نوازش کرد

بدان آن هوای دل من است

که به یادت می وزد




دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:, :: 1:30 ::  نويسنده : پریسا
دوستـــــــ داشــ ــــتن را تـــ و برایمـــــــ
معنــــ ـــا کردیــــــــ
دوســـ ــت داشتنــ ـــی ترینــــــ
اتفــ ــاق زندگــ ــی امـــ

*

*

خوب من كاش از این فاصله حس می كردی
لحظه هایم همه از غیبت تو دلگیرند...

*

*

لعنت به اون کسی که :
وقتی بهش محبت می کنی ؛
خیال می کنه بهش احتیاج داری ... !!!

*

*

 

مردها نمی بخشند ولی فراموش میکنند
زنها میبخشند ولی هرگز فراموش نمی کنند!

*

*

ســعـادت مـانند تــــوپ فـــوتـبال اســت . .
وقــتی از مـا دور مـی شـــود ، دنـــبـال آن مـی دویــم ،
و وقــتی مـی ایــستد بـا یــک ضـربه آنــرا از خــود دور مـی سـازیـم . . !

*

*

نمیدانم کدام را راضی کنم
دلی که میخواهد عاشق باشد
یا عقلی که میخواهد عاقل باشد؟!!

*

*

صفحه اخر شناسنامه مهم نیست. گاهی وقتا باید تو اینه نگاه کنی ببینی زنده ای یا نه

*

*

قطعا" روزی صدایم را خواهی شنید ...

روزی که نه صدا اهمیت دارد نه روز ...

*

*

دردم ايــن اســتـــــ

کـــه درکــتـــــ بـــه دردم

نــمــي رســـد ..!!

*

*

گاهی" ســـ ــکــوت " علامـت رضـایـت نـیـسـت !!!!
شـــ ــایـــ ـد کــــ ـــسی دارد
خــــفـــــــــ ـه می شـــــ ـود
پـــشــت سنــگـیـنی یـک بـــغـــض!!!




جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, :: 9:54 ::  نويسنده : پریسا
پرسیدند که چرا دیر کرده است؟

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است
امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگی ام آینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است
...
گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

گفت خوابی سالها دیر کرده است

در آینه به خود نگاه می کنم

آه عشق او مرا عجیب پیر کرده است

راست گفت آینه که منتظر نباش

برای همیشه دیر کرده است

*
*
هٍــــی آدم ها...



باور کنیــــد می خواهــــم از شمــــا دورترین بمانــم...



نــــزدیک کـــه می شوید،



ســــردی ِ عاطفــــه هایتـــان،



وجـــــودم را می لرزاند...



... محـــــضٍ رضای ِ خــــدا...



دور بمــــــانـــید.




جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, :: 9:25 ::  نويسنده : پریسا

هر چند ،

نمی دانم خواب هایت را با که شریک می شوی

اما هنـــوز ،


شریک تمام بی خوابی های من تویی…
.

.

 

در آغوشم بگیر و بگذار گرمی نگاهت را با آغوشم حس کنم
مرا ببوس تا با هر بوسه ات رنگ تازه بر وجودم نقش ببندد
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان که من از هوای تو لبریزم
بخوان که بودنت را فریاد می ز نم ...

.

.

 
 

باتو زیر بارانم ، چتر برای چه؟
خیال که خیس نمی شود ...
.

.

تـو رفـتـی . . .
انـگـار کـه مـن از اولـش نـبـودم !
مـن ولـی مـیمـانـم
انـگـار که تـو تـا آخـرش هـسـتـی ! . .

.

.

خط فاصـــله که می افتد
معنی آدمها عوض می شـــــــود
مــــــــــا را باشـــــ
به فرسنگها دل بسته ایمــــــ .... !!!

.

.

دلم سفر می خواهــــد !
نه برای رسيدن به جایی ....
فقط برای رسیدن به تو ... !!!

.

.

تــــوی ایــــــن دنیــــا همیـــــــشه بعضــی ها"بــرای بــه جــایـــی رسیــدن"
و بعضـی ها "بـعـد از به جـایــی رسیــدن"هــمــه چیــز را "زیـــر پــا" می گــذارنـــد...

.

.

سخت است کـه حرفت را نفهمند ...
سخت تر اینکه اشتباهی بفهمند !!!

.

.

پيدا کــــــــردن کسي که بهـت بگـه دوســت دارم سخـت نيست ...
پيدا کــــــــردن کسي که واقعا بهت ثابت کنه دوست داره سخته !!!

.

.

ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!

.

.

ع ـشـــ ــق
چیز عجیبے نیستـــــــــــ ـ
نازنینم
همین است که تــ ــ ـــــــــــــــ ــو
دلتـــــــ بگیرد
و مـ ـن
نـ فـ سـ م ... !

.

.

اولش رنج می کشی ، یه خورده بیشتر یا یه خورده کمتر ،

بعد جدایی ها برات عادی می شن ، زندگی همینه دیگه ،

جدایی پشت جدایی ، زندگی جمع شدن نیست ، جدا شدنه.

.

.

کاش می فهمیدی برای این که تنهایم تو را نمیخواهم ؛
برعکس
برای این که میخواهمت ؛ تنهایم

.

.

به جای پاک کردن اشکهایتان ،
آنهایی که ...
باعث گریه تان میشوند را پاک کنید ....

.

.

تنهاییــ...
گاهی نباید ناز کشید ؛

انتظار کشید ؛

آه کشید ؛

درد کشید ؛

فریاد کشید ....

تنها باید دست کشید و رفت ... !!!

.
.
تنهاییــ...
گاهی نباید ناز کشید ؛

انتظار کشید ؛

آه کشید ؛

درد کشید ؛

فریاد کشید ....

تنها باید دست کشید و رفت ... !!!
.
.




پنج شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 23:55 ::  نويسنده : پریسا

فقط تو...

در میان صفحه های زندگی

یک شبی من وتو با هم

راز گل مریم را معنا می کنیم

تا در میان تمام رنگها

رنگ زندگی وعشق روپيدا کنیم

در سفری که کوله بار آن

فقط یه سبد پر از محبت است

من به دنبا ل یه آشیانه کوچک

خالی از حسد می گردم

پس...!

با من باش

ای همیشه بهارم

**********************************

-غم دانه دانه می افتدروی صورتم

شوراست طعم نبودنت...


-وقتی میگویم دوستت دارم...

تعارف نیست...

این زندگی من است...

-مدتی است درآینه نگاه کردن به توراتمرین میکنم

شایدروزی باتوچم درچشم شوم

***************************************

 

-توهمان شقایق گم شده ی سهرابی

تاتوهستی زندگی بایدکرد...


-همه مرابه خنده های باصدامیشناسند

امااین بالش بیچاره...به گریه های بیصدا...


-الهی...گاهی...نگاهی...



چهار شنبه 15 شهريور 1391برچسب:, :: 23:31 ::  نويسنده : پریسا

وقــتی خواســتن ها بــوی شـــهوت میدهند

وقــــتی بــودن ها طعــم نیاز دارند

وقــتی تنهـــایی ها بی هیچ یـادی از یار، با هر کسی پر میشود

وقــتی نــگاه ها، هـــرزه به هر سو روانه میشــود

وقــتی غریزه، احســاس را پوشــش میدهد

وقــتی انســان بودن آرزویی دست نیافتــنی میشود

دیــری نَخـواهـد گُـذشتــ حــیوانــاتــ بـَـرای کــوچَکــ شِمــُردنــِ یگـدیکــر


بـِــه هـَـم بِگــوینـَـد" انســـان "

 

 




در این دنیا به دنبال چی می گردیم؟

یه کم که فکر می کنی ودقت می کنی می بینی همه یه جوری دنبال عشقند.

عشق همه جا هست

فقط کافیه یه نفس عمیق بکشی

بکش.....



عشق اینجاست


تو کجایی؟؟؟



دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:, :: 22:9 ::  نويسنده : پریسا

کاش دنيا
يکبار هم که شده
بازيش را به ما مي باخت
مگر چه لذتي دارد
اين بردهاي تکـ ـــــــــــراري برايـــــــــــش؟!..

.

لعنت به ان بوسه اي كه شيريني اش تلخ ترين خاطره ام شد در هنگام نبودت..

.

آدمهاي خوب از ياد نميرن " از دل نميرن " از ذهن نميرن " !

ولي .....


زودتر از اينکه فکرش رو بکني از پيشت ميرن ... !!!

 

گاهي وقتا دلم ميخواد يکي ازم اجازه بخواد ؛

                                      که بياد تو تنهاييم .... و من اجازه ندم !

و اون بي تفاوت به مخالفتم بياد تو و آروم بغلم کنه و بگه :
                                      

                                       مگه من مردم که تنها بموني ... !!! 

 

 جلوي آيينه ايستادم
به خودم نگاهي كردم
اشک از چشمانم سرازير شد
به خودم گفتم
تو تنها نيستي من با توام تا آخرش....!!!!

 

 هنوز هم گاهي دلتنگ ميشوم
نه براي تو...
براي آن کسي که فکر ميکردم تو بودي!

 


سکوت و صبوري م را به حسابِ ضعف و بي کسي ام نگذار
دلم به چيزهايي پاي بند است
که تو يادت نمي آيد...!



یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 16:27 ::  نويسنده : پریسا

 

امروز خیلی دلم گرفته از همه ی ادما...........

تو ی این دنیا نمیشه به هیچکس اطمینان کرد

این دنیا پر از دورنگی

 



یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 16:5 ::  نويسنده : پریسا

 

 

امروز عکس تنهاییم را قاب گرفتم
عکسی در ابعاد
سه در بی نهایت…!
.
.
.
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالــی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
.
.
.
تنهـــایـــی همیـــــن اســــت
تکــــرار نا منظــــم من بــــی تـــو…
بــی آنـــکه بــدانـی برای تو نفـــس میکشـــــم…
.
.
.
این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم…
.
.
.
دنیـــــا ، تنهایی های زیادی داره ؛
اما ،
تنهاییِ مَــن دنیایی داره…
.
.
.
اینجا ؛ احساس ، فروشی شده …
عشق ، اجاره ای شده …
و تنهایی هم برای ما آدم شده …
.
.
.
چرا بودنت راست و ریست نمـــی شود ؟!
من که تمام پازل های تنهایـــی ام را درست چیده ام . . .
.
.
.
تنها …
تنها صفتی است که هفت میلیارد موصوف دارد …
.
.
.
خیالی نیست …
میان این همه نااهلی
اگر ، اهلی  چشمانت شوم که عجیب نیست
عجیب این همه تنهاییست
بعد از اهلی شدن …
.
.
.
وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک “به من چه” پاسخ میگیری
“به کسی چه” که چقدر تنهایی …؟
.
.
.
دستم را گرفت و با خود برد…
همه هرچقدر هم تلاش کردند نتوانستند…
چه قدرتی . چه عظمتی . تنهایی
.
.
.
رابطه هایــــــــی که
تنهایی دلیل شکل گیریشون میشه
عاقبتشون دوباره تنــــــــــــــــهایی میشه…..!
.
.
.
عشــــقتـــــــ ـــ شوخــــی زیباییـــــــــ ـ بود که با قلــــــب من کردی
زیبــا بـــــود …امّا…شوخیـ ــــــــ بــــود
حالا . . .
تو بی تقصیریـــــــ ! خدای تو هم بی تقصیر است
تمام این تنهایی تاوان اشتباه خود من است
.
.
.
با همه بوده است ، عجب هرزه ایست … این تنهایی !
.
.
.
تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد…
یک بار قسمت کردم، چندین برابر شد…
.
.
.
وقتی حالت بده روحت بی پناهه / میبینی هر کاری کردی اشتباهه
وقتی به جز شب هیچ رنگی توی نگات نیست / وقتی کسی اندازه تنهاییات نیست
.
.
.
تنهایی را ترجیح میدهم به تن هایی که روحشان با دیگریست
.
.
.
نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
با هم قدم میزنیم
با هم میخوابیـم
دلم که میگیرد، آغوشش را بـــاز می کنـــــد
و بر گونه هایم بوسه میزند
اما نمی دانم دوستش دارم یا نه؟!
” تنهاییـــــم را ” . . .
.
.
.
باور کردم تنهایی را چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب…
.
.
.
نه اینکه زانو زده باشم …
نــــــــــــــــــــــــــــــــــه !!!
فقط تنهایی سنگین است !
.
.
.
حتما نباید مدت ها دور از تـــو باشم . . . تا تنـها شــــــوم
یک روز من بی تـــو، یک عمر تنهاییست
.
.
.
همیشه نمی توان زد به بیخیالی و گفت:
تنها آمده ام …. تنها می روم !
یه وقتایی
حتی برای ساعتی یا دقیقه ای
کم می آوری
دل وامانده ات یک نفر را می خواهد !
اه لعنتی دوست داشتنی…نه میتونی بگذری… نه میتونی…
.
.
.
از آنسوی تنهایی
از آنسوی بغض
از آنسوی باران
کسی صدایم میکند؛
تو بگو … بروم یا بمانم؟!
.
.
.
دلم می خواست با هم دیگه تنهائی رو قال بذاریم
دل بکنیم از این قفس، برای هم بال بذاریم
سر بذاریم رو دوش هم ، برای هم گریه کنیم
با همه مهربون باشیم ، برای هم گریه کنیم
.
.
.
وقتی به تو فکر می کنم
جاده می آید…
وقتی در جاده می روم تو همراهم نیستی…
تو و جاده در تنهایی من همدستید…
.
.
.
دلم کار دست است
خودم بافتمش…
تارش را از سکوت
پودش را از تنهایی….
همین است که خریدار ندارد…
.
.
.
بس که دیوار دلم کوتاه است
هرکه از کوچه “تنهایی” ما می گذرد
به هوای هوسی هم که شده
سرکی می کشد و می گذرد
.
.
.
چه کسی می داند که تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟
پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی
.
.
.
نـتــرس از هجــوم حـضـــورم ..
چــــیزی جــز تَـنهــایـے مُـطلـَــق با من نیـــست…
.
.
.
جلد گرفته ام عشقم را با خیال و خاطره…
مبادا که تا بخورد حتی گوشه ی احساسم زیر دست این همه تنهایی…
.
.
.
تنهــایی یعنی
بیــن آدمــایی بـاشی که میگن دوستت دارن
ولــــــی
کــنار دلتنگیات نیـــــستن!!
.
.
.
تنهایی زمانی است که کسی را از دست می دهی؛
اما یگانگی زمانیست که خودت را در می یابی …
.
.
.
کاش می فهمیدی برای این که تنهایم تو را نمیخواهم ؛
برعکس ….
برای این که میخواهمت ؛
تنهایم … !!!
.
.
.
یــک عمــر دور و تنهــا،
تنهــا بــه جــرم ایــن کــه
او، ســر سپــرده مــی خــواســت!
مــن،
دل سپــرده بــودم . . .
.
.
.
هزار نفر در حسرتِ تو
تو در حسرتِ یکی
و چقدر
همه تنهاییم!
.
.
.
شب‌ها، پرنده‌هایش می‌روند؛
روزها، ستاره‌هایش؛
ببین، آسمان هم که باشی؛
باز تنهایی …
.
.
.
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍنسلت ﺭﻭ به ﺟﺎﯼ ۱۴۴ ﺑﺎ ۱۴۱ ﺷﺎﺭﮊ ﮐﻨﯽ !
.
.
.
هفت شهر عشق
شهر اول : نگاه و دلربایی
شهر دوم : دیدار و آشنایی
شهر سوم : روزهای شیرین و طلایی
شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی
شهر پنجم : بی وفایی
شهر ششم : دوری و بی اعتنایی
شهر هفتم : اشک ، آه ، “تنهایی”
.
.
.
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است…
.
.
.
تنهایی یعنی یه وقتهایی هست میبینی فقط خودتی و خودت!
رفیق داری…
همــــــــدرد نداری!
.
خانواده داری…
حمــــــــایت نداری!
.
عشق داری…
تکیـــــــــه گاه نداری!
.
مثل همیــــشه….
همه چــــــی داری…
و هیـــــچی نداری!



جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, :: 10:40 ::  نويسنده : پریسا

آدم‌هایی‌ که شما را ترک می‌‌کنند
غریبه‌هایی‌ هستند که یک روز با شما آشنا میشوند
با افکارِ شما
با حرف‌های شما
با دست‌های شما
با رویا‌های شما
با تک‌ تک‌ لحظه‌های شما
یک روز ناگهان حوصله‌شان سر میرود
دلشان را
و دست‌ها‌شان را
و حرف‌هایشان را
و خوابشان را
پس میگیریند
و غریبه‌هایی‌ میشوند
با خاطراتی که پر می‌‌کنند
افکارتان را
دست‌هایتان را
خواب‌هایتان را
رویا ها
و تک تک‌ لحظه‌هایتان را
یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود

غریبه‌ای میشوید که خودش را ترک می‌کند



جمعه 10 شهريور 1391برچسب:, :: 10:20 ::  نويسنده : پریسا

به نام او...

تا حالا به شباهت آدم ها و کتاب ها فکر کردید؟تا حالا چند بار به غرفه ی آدم ها تو ذهنتونسر زدید؟چه قدر ازشون تأثیر گرفتید؟ و کدومشون شما رو از مرز واژه ها , بودن عبور دادند؟از کنار چند تاشون بهسادگی عبور کردید؟کدومشون بالا بردتون ,بالا نگهتون داشت؟و شما... برای آدم های اطرافتون چه طور بودید؟تأثیرگذار و ارزشمند یا...؟

aaa
آدم ها شبیه کتاب هایند؛بعضی ها قیمت زیادی دارند،وقتی ورقشون می زنی از خوندنشون پشیمون می شی.
بعضی ها هر چه می خونی نمی فهمیشون ،حتی بارها و بارها.
بعضی ها طراحی خوبی ندارند و تا آخر عمر ازشون لذّت نمی بری.
بعضی ها چند جلدی اند.
بعضی ها طولانی اند؛اول نمی فهمی امّا بعد با یه مقدار پیش رفتن یه چیزایی دستگیرت می شه.
بعضی ها هر چه پیش می ری هیجان انگیز ترند ،هر دفه بیش تر از قبل.
بعضی ها باید هراز گاهی به آن ها سر زد مثل مرجع بیش از اون خسته کننده اند؟!
بعضی ها اسم و جلد قشنگی دارند.
بعضی ها زود ورق ورق می شوند و دوامی ندارند.اما بعضی ها بعد هر چند سال که بری 
سراغشون انسجام و دوام خودشون رو حفظ کردند.
بعضی ها مربوط به پیش دبستانی و قبل بلوغ اند.
بعضی ها عکس های دیدنی دارند و بعضی ها حتی عکس های دیدنی هم ندارند.
بعضی ریزند و خوندشون تا حدی اذیتمون می کنه.
بعضی زمانی که خونده می شن مهم اند بعد چیزی برای مرور ندارند.
بعضی ممنوع و باعث آبروریزی اند.
بعضی ترجمه ی متون خارجی اند و بعضی نیازمند ترجمه.
و امّا....بعضی ها همیشه از کنار آن ها بودن لذّت می بری؛تو بازار سیاه پیدا نمی شوند،همیشه  
ارزشمندند باید همیشه مراقبشان بود و نبودشان بســــــیار درد آور است.

**********************************************

 

چگونه تکه تکه های سهمم از تو را

کنار هم بگذارم؟

چگونه بسازمت؟


آدم هـــــــا... فـرامـوش نـــمیکــــنند ... !! ...
 

فــــــــقط ...

دیـــگر ســـــــــــــــــــــاکت میشـوند ...

هـمین....!

****************

 

خلق کن از هیچ، همه چیز؛

همان طور که خلق شدی از هیچ ...!

                                      ***********************************

وقتی آدم ها فقط هنگام نیاز؛

به یاد شما می افتند، ناراحت نشوید؛

به خودتان ببالید که مانند یک شمع؛

در هنگام تاریکی، به ذهن آن ها خطور می کنید ...

                                   ************************************

زخم زندگی ام تویی؛

همه به زخم هایشان دستمال می بندند؛

اما من به زخمم دل بسته ام ...!

                                **************************************

شرط دل دادن دل گرفتن است؛

وگرنه یکی بی دل می‌شود و دیگری دو دل ...!

                                    ********************************

ناامیدی همان امیدی است که بوی نا می گیرد ...

از بس که می مانده ته ِ دل ...

                                 *************************************

 

آدم ها فقـــــط آدم هستند نه بیشتـــــر , نه کمتــــــر

اگر کمتر از چیـــزهای که هستند نـــگاهشان کنی آنها را شکستـــه ای

اگر بیشتــــر از آن حســـابشان کنی , آنها تــــورا می شکنند

بیـــــن این آدم هــا , فقــــط باید عاقلانـــــه زندگی کرد,

نـــــه عاشقـــــانه.....................

                               *************************************

 

آدم ها همه شان خط اند

در امتداد

کفش هایشان …

هی به ساعتشان نگاه می کنند و

در پیچ کوچه تمام می شوند …



چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, :: 17:22 ::  نويسنده : پریسا


غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین



بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...



دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...


باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

********************************

وقتی کسی را دوست داری
فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود

وقتی کسی را دوست داری
در کنار او که هستی ، احساس آرامش می کنی

وقتی کسی را دوست داری
با شنیدن صدایش ضربان قلب خود را در سینه حس می کنی

وقتی کسی را دوست داری
زمانی که در کنارش راه می روی احساس غرور می کنی

وقتی کسی را دوست داری
تحمل دوری اش برایت سخت و دشوار است

وقتی کسی را دوست داری
شادی اش برات زیباترین منظره دنیا وناراحتی اش سنگین ترین غم دنیاست

وقتی کسی را دوست داری
حتی تصور بدون او بودن برات سخت و دشوار است

وقتی کسی را دوست داری
شیرین ترین لحظات عمرت لحظاتی است که با او میگذرانی

وقتی کسی را دوست داری
حاضرید برای خوشحالی اش دست به هر کاری بزنی

وقتی کسی را دوست داری
هر چیزی را که متعلق به اوست هم دوست داری

وقتی کسی را دوست داری
در مواقعی که به بن بست میرسی، با صحبت کردن با او به آرامش میرسی

وقتی کسی را دوست داری
برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنی

وقتی کسی را دوست داری
حاضری از خواسته های خود برای راحتی او بگذری

وقتی کسی را دوست داری
به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهی

وقتی کسی را دوست داری
حاضری به هر جایی بروی فقط او در کنارت باشه

وقتی کسی را دوست داری
ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستی

وقتی کسی را دوست داری
تحمل سختی ها برایت آسان و دلخوشی های زندگیت فراوان می شود

وقتی کسی را دوست داری
او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود

وقتی کسی را دوست داری
به همه چیز امیدوارانه می نگری و رسیدن به آرزوهایت را آسان می بینی

وقتی کسی را دوست داری
با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنی

وقتی کسی را دوست داری
دیگه واژه تنهایی برات بی معناست

وقتی کسی را دوست داری آرزوهایت آرزوهای اوست

به راستی دوست داشتن چه زیباست ؟

*************

 




سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:, :: 22:58 ::  نويسنده : پریسا

می دانی

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی



یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 23:8 ::  نويسنده : پریسا



یک شنبه 5 شهريور 1391برچسب:, :: 1:23 ::  نويسنده : پریسا


دلنوشته های زیبا از حسین پناهی www.taknaz.ir

دلنوشته های زیبا از حسین پناهی www.taknaz.ir

به خوابی هزار ساله نیازمندم

تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

و عادت حمل درای کهنه ی دل را

از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

دیگر هیچ خدایی

از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

و آسمان غبارآلود این دشت را

طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد

دم به کله میکوبد و

شقیقه اش دو شقه میشود

بی آنکه بداند

حلقه آتش را خواب دیده است

عقرب عاشق....

دلنوشته های زیبا از حسین پناهی www.taknaz.ir

پیست!!

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی....

در

سلام ،

خداحافظ !

چیزی تازه اگر یافتید

بر این دو اضافه کنید

تا بل

بازشود این در گم شده بر دیوار...



جمعه 3 شهريور 1391برچسب:, :: 19:20 ::  نويسنده : پریسا



پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:, :: 18:58 ::  نويسنده : پریسا

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم اینه که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود داره.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
شاید کسی که روزی با تو خندیده رو از یاد ببری، اما هرگز اونی رو که با تو اشک ریخته، فراموش نکنی.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر دنیاست.
  
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
اگر بتونی دیگری را همونطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو کاملا واقعیه.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت می کنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.
 
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
کسی که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.

 
 
و بالاخره خواهی فهمید که:
 
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
 
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
 
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا"هست.
 
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
 
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.



چهار شنبه 1 شهريور 1391برچسب:, :: 16:59 ::  نويسنده : پریسا

 

عاشقانه های دکتر شریعتی

 

 

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال



ادامه مطلب ...


سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, :: 19:14 ::  نويسنده : پریسا

این جمله خیلی مفهوم داره ...

این بار اگر زن زیبارویی را دیدید ..

هوس را زنده به گور كنید ..

و خدا را شكر كنید برای خلق این زیبایی .

 

زیر باران اگر دختری را سوار كردید ..

 

... ... جای شماره به او امنیت بدهید ..

 

او را به مقصد مورد نظرش برسانید

 

..نه به مقصد مورد نظرتان .

 

هنگام ورود به هر مكانی ..

 

... با لبخند بگویید: اول شما .

در تاكسی خودتان را به در بچسبانید نه به او ..

بگذارید زن ایرانی وقتی مرد ایرانی را در كوچه خلوت می بیند

احساس امنیت كند نه ترس ..

بیاییدفارغ از جنسیت .. كمی مرد باشید



دو شنبه 30 مرداد 1391برچسب:, :: 15:14 ::  نويسنده : پریسا

 

هر کس به میزانی که تنهایی نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است

 

من تنهایی را از ازادی بیشتر دوست دارم

 

بد دردی است در انبوه خلق تنها بودن و در وطن خویش رنج غربت کشیدن

 

ادم ها همچون کوه ها همگی با همند و تنهایند

 

در تمام عمرم جز تنهایی و تفکر و غم و عشق سر گرمی ای نداشته ام

 

من از سقف و نظم و تکرار گریزانم و سعادت خانوادگی تنها بر این سه پایه استوار است

 

تو هر چه می خواهی باشی باش....اما ادم باش

 

همه بشرند اما بعضی ها انسان اند

 

 

در مملکتی که فقط دولت حق حرف زدن دارد هیچ حرفی را باور نکنید

 

سرنوشت کار خودش را می کند و ما ابزار نا اگاه اوییم

 

انجا که سخن از حقیقت است بحث از واقعیت بی جاست

 

دلهره زنده ماندن زندگی را از یاد می برد

 

هر کس ان چنان که در بیداری است خواب میبیند

 

اگر پیاده هم شده سفر کنی در ماندن می پوسی

 

مگر نمی دانی بزرگترین دشمن ادمی فهم اوست؟تا می توانی خر باش تا خوش باشی

 

پیش از انکه بیندیشی تا چه بگویی؟بیندیش که چه می گویم؟

 

برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن

 

ادم وقتی فقیر میشه خوبی هاش هم حقیر میشه

 

انها که می دانند چگونه باید مرد می دانستند که چگونه باید زیست

 

 



ادامه مطلب ...


یک شنبه 29 مرداد 1391برچسب:, :: 23:4 ::  نويسنده : پریسا

کاش میشد ........!

کاش میشد هیچ کس تنها نبود

کاش میشد دیدنت رویا نبود


گفته بودی با تو می مانم ولی


رفتی و گفتی که اینجا جا نبود


سالیان سال تنها مانده ام


شاید این رفتن سزای من نبود


من دعا کردم برای بازگشت


دست های تو ولی بالا نبود


باز هم گفتی که فردا میرسی


کاش روز دیدنت فردا نبود
 

روزی عشق از دوستی پرسید: تفاوت من و تو در چیست؟

دوستی گفت:

من دیگران را با سلام آشنا میکنم تو با نگاه . . . .

من آنان را با دروغ جدا میکنم تو با مرگ.

 

 

برای عشق گریه کن اما

 

کسی را به خاطر عشق به گریه ننداز،

 

با عشق بازی کن اما

 

هرگز کسی را با عشق بازی نده



شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 22:55 ::  نويسنده : پریسا

آهاي فلاني ...
ميخواهي درباره ام قضاوتم كني ...!!
انکه چه بودم ... !!
انکه... چه شدم ...!!
اول كفشهايم را بپوش ... راهم را قدم بزن ... دردهايم رابكش ... بعد قضاوت كن ...!
 

این روزها همه ترس از دست دادن آبروی خود دارند
اما به سادگی آبروی دیگران را می برند . . .
 

 

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

درباره وبلاگ


عمیق ترین حادثه در زندگی مردن نیست: بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند وتو از ان رسم محبت بیاموزی...
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق و آدرس nafaseeshgh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 210
بازدید کل : 46271
تعداد مطالب : 81
تعداد نظرات : 31
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


Iconha